یاس

این عکس ها را پدر و مادرم من را به عکاسی بردند و خانم نجفی عکاس از من عکس گرفت اینجا تولد 2 سالگی من هست      ...

اینجا من 1 ساله شدم و مادر و پدرم برام تولد گرفتن من تازه یک روز قبل از تولدم راه رفته بودم   من بغل باباجان و آقا جانم هم دستم را گرفته این من و عروسکم هستم هنوز هم اون را دارم اینجا مبل را گرفتم و راه می رم ...

من الان تصویر  وبلاگم را عوض کردم   امید وارم  ازش خوشتون   بیاد ...

ا مروز من با مادرم رفتیم خونه خاله مادر فاطمه . قرار است بریم عکاسی عکس بگیریم خاله سفیه اومد موهای من وفاطمه را درست کردبعد رفتیم عکاسی. اونجا خیلی چیزهای دکوری بود یک موتور بزرگ - چند مبل عروسکی که من و فاطمه با مبل ستاره عکس گرفتیم . یک عکس دیگه هم که قراره برام کیک پرنسسی بزاره کنارم فکر کنم 5 تا عکس گرفتم یک عکس هم من و فاطمه با هم گرفتیم . چند عکس هم خاله توی خونه شون از ما گرفت . ا لطفا" به ادامه مطلب بیاید.   قبل از اینکه بریم عکاسی           منو فاطمه ختر خاله ام         اینجا فاطمه منو عصبا...

سلام :امروز من بایاس قرار گذاشتیم که از فردا برنامه ریزی کنیم تا هم یاس درس هاشو فراموش نکنه و به چند کلاس هم بره و سرگرم بشه کلاس زبان یاس از هفته آینده شروع می شه کلاس خط وکامپیوتر هم دوست داره بره فردا برم ثبت نامش کنم قرار شده روزی 10 سوال ریاضی و چند خط املا بنویسه چون این روزها همه اش سی دی نگاه میکنه گفتم اینجوری بهتره بیشتر سرگرم می شه

...

امروز بعد از ظهر من آماده شدم که برم تولد دوستم. پدرم من رسوند تولد و خودش رفت . توی تولد بچه ها همه با هم بازی می کردن . تولد توی خانه ی بازی آفتابگردان گرفته بودن . ما با وسایل بازی اونجا بازی کردیم. کیک تولد ملیکا جون مینی موس بود. کیکش خیلی خوشگل بود . مامان ملیکا ازمون عکس گرفت پدرم به مامان ملیکا گفت که اگه می شه عکسای منو بهمون بده . هر وقت عکسام رو آورد براتون توی وبلاگم می ذارم. مامان ملیکا بهمون کیک داد خوردیم. >www.kalfaz.blogfa.com یه بسته هایی که از قبل آماده کرده بودن بهمون دادن . توی بسته ها ساندویج کالباس که من خیلی دوست دارم با آب میوه ، بسکویت و اسمارتیز گذاشته بودن. من الان از جشن تول...

        ساحل بندرگاه نوروز سال 1390 خانم شهابی مربی پیش دبستانی     ...

روز معلم سال 91 دبستان مصلحیان     خانم رستگار معلم کلاس اوا دبستانم     جشن الفبا       ...

امروز بعد از ظهر من با مادر و پدرم به بازار رفتیم و برای تولد دوستم یک عروسک کیتی بزرگ خریدم چون او از کیتی خوشش میاد فردا تولد ملیکا توی خانه بازی آفتابگردانه ، اونجا بازی هم میکنم جای شما بچه ها خالی است ...